تقدیم به نوزادان افغان دور ازافغانستان
م ی هادی م ی هادی

نسلی  آمد انسانی ارثی آمد افغانی

سرخ روی آریایی مهرروی خراسانی

مقدمش خیر مقدم دیده اش دور از گزند

لب خندش شاد خواهم عمر وی جاویدانی

التجایم از خداست ظفر رحمت کند

در شعورو در غیورو در عقول انسانی

قدرت از غیب دست بالایش دهد

در فراز و در نشیب وسرد وگرم زندگانی

وارث فخر وطن، چون عزم خدمت میکند

با خروش منطق و عدل حکم راند سلطانی

در کتاب خاطرش این خاطرات ارقام کنم:

چون بزیستی در دیار قصر های آسمانی

سر زمینست در جهان گشته ویران این زمان

دور تر در پشت افتاب تو از آنی تو از آنی

یعنی زخوابگاه علی شیر و ملک خسروی

 وز نژآد آریایی قومی داری افغانی

تمثالِ غیرت وعزت زمردان تو است

که در عقل "پکی" "خان" و نزد هندو "پتانی"

شرق وغرب بر ایجاد ما اعمار کرد

 هنر و علمِ  نظر ، عمل  وفن که تو  دانی

آنچه در کف داشتیم آسان زدست انداختیم

وز برای حرص وآز وخواهشات نفسانی

دزدان تاراج کردند گنجینه ای تاریخ ما

دزد علم ودزد فرهنگ دزدطبع و"دزد جانی"

دراین امد وشد ورفت روزگار

نشانی از تبار شیر مردانی

یاد آن کون و مکان وریشه ای هست و بودَت

ره انصاف نباشد گر زخاطر دور مانی

 

 

                 دادخواهی

گر اراده از تو است این عداوت از چه است؟

این حدیث نقش تقدیر در ازلیت از چه است؟

گر تو دادی این توانم کام دل از دیر ستانم

باز پرس خود کرده، در ابدیت از چه است؟

بیشینه این جهان    آتشی     دارد    پدید

سوختن بار دیگر در نهایت از چه است؟

دررکاب پای دل توفیق توبه حکم توست

گر روا داری نداری، خلافت از چه است؟

چند بهار پرسیده ام تا چند باز پرسش کنم؟

بر اعطای شوق دل جزا، رحمت از چه است؟

آنچه بینی کِشت توست کِشت خودرا خود دَرو

در قضای نا خوش ما این هدایت از چه است؟

 

 

 


July 7th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان